Heartless

Heartless
بایگانی
تبلیغات
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

برای زخم دلت صد طبیب کافی نیست
هزار مرتبه أمّن یُجیب کافی نیست

برای مست شدن جامِ مِی نیازی نیست
برای مست شدن عطر سیب کافی نیست؟

تمام خلق خدا بایدت سپر بشوند
زُهیر و مسلم و حرّ و حبیب کافی نیست

سرت به روی نِی و روح تو به معراج است
برای کشتن عیسی صلیب کافی نیست

ز داغ صاحب خود مُرد، ورنه نیزه و تیر
برای کشتن اسبی نجیب کافی نیست

من از جفای اهالیِّ کوفه فهمیدم
برای کشتن مردان، رقیب کافی نیست

لُهوفِ سید و ترکیب بندِ محتشم و...
برای روضه‌ی شَیب الخَضیب کافی نیست

#خودم

----------

فرا رسیدن ماه محرم تسلیت بادا.

  • سید محمد موسوی

    شعر

📚 جا گذاشتن کتاب📚
جا گذاشتن کتاب در مکان‌های عمومی رفتاری است که اکنون در ایتالیا و فرانسه هم رو به فزونی گذاشته است.
📖 کسی که کتابش را در مکانی عمومی رها می‌کند، هویت خود را آشکار نمی‌کند و ادعایی هم بابت قیمت کتاب ندارد، اما یک درخواست از خواننده یا خوانندگان احتمالی بعدی دارد: شما نیز بعد از خواندن کتاب، آن را در محلی مشابه قرار دهید تا دیگران هم بتوانند از این اثر استفاده کنند.
رول هورنباکر نخستین کسی بود که این حرکت را انجام داد.
او یک فروشنده کامپیوتر در ایالت میسوری آمریکا🇺🇸 بود و نام این رفتار را Book Crossing گذاشت؛ یعنی کتاب در گردش.
در فرانسه کتاب‌های در حال گردش از 10 هزار جلد فراتر رفته است. این رفتار جدید را می‌شود به نوعی «کمپین کتابخوانی» یا «کمپین به اشتراک گذاشتن کتاب» در نظر گرفت؛ کمپینی که می‌تواند به مثابه یک پروژه فرهنگی قابل تامل باشد.
حالا رفتار مذکور به قدری در غرب رواج یافته که کم‌کم از ترکیه نیز سر درآورده است. در یکی از شهرهای ساحلی ترکیه کنار دریا قدم می‌زدم که کتابی روی شن‌ها توجهم را جلب کرد. فکر کردم حتما صاحب کتاب‌ فراموش کرده آن را با خود ببرد. برش داشتم و همین‌که چشمم به صفحه اولش افتاد؛ از خوشحالی در پوست خود نگنجیدم.
در صفحه اول کتاب یک نفر متن زیر را نوشته بود: من این کتاب را با علاقه خواندم و آن را در همان مکانی که به آخر رسانده بودم رها کردم. امیدوارم شما هم از این کتاب خوشتان بیاید. اگر از آن خوشتان آمد بخوانید و گرنه در همان نقطه‌ای که پیدایش کرده‌اید، بگذارید بماند اگر کتاب را خواندید شماره‌ای به تعداد خوانندگان اضافه کنید و با ذکر محل پایان مطالعه، در جایی رهایش کنید. در همان صفحه دستخط سومین خواننده توجهم را جلب کرد: خواننده شماره سه در ترکیه!
پس تا به‌حال سه نفر که همدیگر را نمی‌شناسند این کتاب را خوانده‌اند. طبق اطلاعات موجود در همان صفحه، خواننده اول کتاب را در استانبول و خواننده دوم در شهر بُدروم مطالعه‌ی آن را به پایان رسانده و رهایش کرده بود. برای این سنت جدید کتابخوانی سایت اینترنتی‌ای راه‌اندازی شده تا علاقمندان بتوانند با عضویت در آن به رهگیری کتاب‌هایی که رها کرده‌اند، بپردازند.
توصیه می‌کنم سری به سایت bookcrossing.com بزنید.
طبق اطلاعات موجود در حال حاضر بیش از 2 میلیون و 500 هزار جلد کتاب که اطلاعاتشان در این سایت ثبت شده در حال گردش هستند.
هدف گردانندگان سایت یاد شده، تبدیل کردن دنیا به یک کتابخانه‌ی بزرگ است.
از این به بعد اگر در کافه، در لابی هتل، یا سالن انتظار سینما کتابی را پیدا کردید، تعجب نکنید چون ممکن است با یک جلد «کتاب در گردش» روبرو شده باشید...
📚 دوستان عزیزم سلام 🌹
ما میخواهیم این  فرهنگ را در ایران هم جا بیندازیم . با عقیده برخی از دوستان "که نمیشه"  هم مخالفم .
از شما دوستان فقط دو چیز میخوایم:
اول اینکه توی تمامی گروههایی که هستید این پیام رو نشر بدید
و دوم اینکه این هفته یکی از کتابهایی که خوندید رو در یک مکان عمومی جا بگذارید و همون متن رو روی جلدش بنویسید. ممنون و سپاس گزارم. امیدوارم چند سال دیگه ارزش این کار بزرگ خود را ببینید.

----------

منبع: تلگرام!

این متن را چند سال پیش برای تبریک روز پزشک نوشته بودم. به همین مناسبت، بازنشرش می کنم:

بسمه تعالی

سلام بر اطِبّا و احِبّا...

.

دنبال مقدس ترین کارها می گشتم... به دلم استخاره ای زدم... این فراز از دعای جوشن کبیر آمد... یا طَبیب مَن لا طَبیب لَه... جوابم را گرفتم...

.

سر رشته ی طبابت، بر می گردد به انبیا... انبیا، اولین طبیبان روی زمین بودند... طبیبانی، شاگردانِ حق... از این روست که طبابت کاری مقدس است...

.

پزشکی، رسالتش احیاست... احیای انسان... احیای انسانیت... و مگر نه این است که مَن أحیاهُ فَکَأنَّما أحیَا النّاسَ جَمیعاً؟... و باز مگر نه این است که پیامبر نیز دَعاکُم لِما یُحیِیکُم؟...

.

بزرگ ترین طبیب تاریخ، پیامبر اکرم (ص) بود... طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ... حَریصٌ علی المُؤمنینَ... قد أحکَمَ مَراهِمَهُ... عزیزٌ علیهِ ما عَنِتُّم... و أحمَی مَواسِمَهُ... و بِاالمُؤمِنینَ رَئوفٌ رحیم...

.

پزشک باید نَفَسَش عیسَوی، عملش خِضرَوی و دستش موسَوی باشد... که دست بگذارد روی دل آدمی و نبض جانش را بگیرد...

.

سوگند نامه ی پزشکی برای ما اصل نیست... ما خیلی قبل تر سوگند خورده ایم... همان روزی که گفتیم بَلَی... و بلا شروع شد... و باید در این بلا، صبر ایوبی نیز داشت...

.

مهم نیست چه کسی... و جاءَ رَجُلٌ... مهم نیست از کجا... مِن أقصَی المَدینَهِ... مهم این است که تلاش کند... یَسعَی... آری!... آدمی، می تواند با جوهره ی تلاش، به گوهر طبابت دست بیابد...

.

و پزشک باید همچون عیسی باشد... و باید همچون خضر باشد... و همچون موسی باشد... و همچون ایوب... و همچون... و... ... اصلاً پزشک باید "پیام بر" باشد...

.

روز پزشک بر شما مبارک باد...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۸ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۳۸
  • سید محمد موسوی
چقدر خوب می شد آدم بتونه کارهاش رو با پیامک فرستادن انجام بده، مثل همین مطلبی که پیامکی فرستادمش! #پیامک
  • سید محمد موسوی

هر که دارد عشق در گنجینه دل بیشتر
می شود در محضر دلدار قابل بیشتر

عاقلان معنای عشقم را نمی فهمند و من
می شوم بیزار از این افراد عاقل بیشتر

با تو من خوشحالم، اما بی تو هستم مثل یک -
ماهی دریا که دارد شوق ساحل بیشتر

حال من گر حول دلدارم نگردم خوب نیست
بر لبم دارم دعای "یا محوّل" بیشتر

لیلی و مجنون به من فهمانده اند این نکته را:
عشق می ماند به یک دیوار حائل بیشتر!

آیه «لا تقنطوا» تنها امید عاشق است
کاش می شد مثل این آیات نازل بیشتر

#خودم!

  • سید محمد موسوی

    شعر

جدیدا توسط یکی از دوستان، گروهی تلگرامی درست شده برای جمع کردن دوستان بیانی دور هم در فضای مجازی دیگری به نام تلگرام. من، سید محمد موسوی، عضو شدم و خوشحالم که عضو شدم! از شما بیانی ها دعوت می کنم تا در صورت صلاح دید عضو شوید تا بیشتر در کنار هم باشید.

مرسی که هستید!

آدرس تلگرام:

https://t.me/joinchat/BC1-j0MFn2Q_J3pAUowuvg

  • سید محمد موسوی

سلام

این چند روز که درگیر داستانم هستم، وقت کمتری دارم و کمتر می رسم به وبلاگ و حواشی اون سر بزنم. ولی سعی می کنم کماکان ادامه بدم!

امیدوارم دوستانی که داستانم رو میخونن، از اون خوششون اومده باشه. اونایی هم که خوششون نیومده، بگن که در جریان باشم.

اگه کسی هم حوصله نداره بره تو سایت تا بخونه، بهم بگه تا هر وقت تو سایت فرستادم، بعدش واسه اون هم ایمیل کنم. دیگه یه دفعه ای همه رو با هم بفرستم!

ممنون!

طبق قولی که داده بودم، داستانم رو تو فضای مجازی منتشر کردم. اینم لینکش:

http://forum.negahdl.com/threads/205240/

با توجه به اینکه این داستان رو در یک انجمن به صورت قسمتی منتشر می کنم، از لحاظ اخلاقی نمی تونم اینجا بذارم. ولی لینکش رو گذاشتم تا دوستانی که تمایل دارن، به اونجا سر بذارن و بنده رو مورد لطف قرار بدن!

همچنین به امید خدا وقتی تموم شد، فایل کامل داستان رو همراه با ملحقات ویژه توی این وبلاگ هم منتشر می کنم.

خیلی خیلی ممنون میشم دوستان صاحب نظر، به داستانم نظر بدن. پیشاپیش مرسی!

این هم خلاصه مختصری از داستان:

"فرهان پسر جوانی است که عاشق اینترنت و فضای مجازی است. او به دنبال ارتباط مسائل روانشناسی با دنیای مجازی است. در نتیجه تحقیقاتش به مرگ‌هایی غیر قابل باور بر می‌خورد، که فکرش را هم نمی‌کرد باعث شود روزی میان عقل و دلش حائلی ایجاد کند..."

یک قانون مخفی

پ.ن: به دلیل موازی کاری و اتلاف وقت و این حرفا، پیج اینستاگرام رو بستم. مگه بیکارم! والا به خدا!

به زودی...

رمان "یک قانون مخفی"

رمانی معمایی، جنایی، فانتزی

نوشته سید محمد موسوی

متفاوت تر از هر آنچه خوانده اید

سلام

چند روزی است که می خواهم مطلبی در مورد کتاب و کتابخوانی بنویسم، اما وقتش نمی شد. اما حالا به بهانه هدیه ای که یکی از عزیزان1 در روز ولادت با سعادت آقا امام رضا (ع) به من داد، بهانه ای شد که این مطلب را امروز بنویسم.

***

همه کتاب نخوان ها بهانه هایی دمِ دستی دارند که تعدادشان از جمعیت انگشتان دو دست (و شاید یک دست) نیز تجاوز نمی کنند؛ مثلا می گویند «خب کتاب گران است و نمی شود این همه هزینه داد برای کتاب!». اصلا نمیخواهم بحث کنم که گرانی کتاب در مورد خود کتاب شاید صدق کند، اما در مقایسه با سایر اجناس و با توجه به مقایسه کیفی آنها اصلا صادق نیست. یا مثلا می فرمایند «حوصله نداریم مدام کتاب دست بگیریم و مطالعه کنیم. اوفمان می شود!» یا مثال سومین «کتاب که همیشه با ما نیست و ما همیشه خانه نیستیم و همیشه دستمان آزاد نیست و همیشه...».

حالا که دیگر به لطف وجود برنامه های کاربردی (اپلیکیشن) در تلفن های همراه، قیمت کتاب ها چیزی حدود یک سوم یا یک چهارم قیمت کتاب چاپی (یعنی بعضا حتی کمتر از 1 دلار) است. الحمدلله و صد هزار مرتبه شکر هم که موبایل مدام دم دست همه هست و کسی ذره ای اوف نمی شود. و مثل موبایل (که از گهواره تا گور با ماست) هم قابلیت این را دارد که در صورت اراده، خواستن به کتابخوانی به توانستن تبدیل شود. و همچنین کلی قابلیت و مزایای دیگر، مثل تنظیمات زیاد، سادگی حمل، ندادن کرایه برای رفتن تا کتابفروشی (یا در صورت داشتن وسیله نقلیه، زحمت نکشیدن برای رفتن تا آنجا)، خرید شارژ موبایل تنها با چند دکمه (!) و...

حالا هم اگر کسی بهانه بیاورد که «کتاب الکترونیکی که مثل کتابی که آدم در دستش بگیرد نمی شود!»، سه جلد کتاب چاپی جنگ و صلح را (که البته ندارم) با تمام محتویاتش بر فرق سر [نا]مبارک فرد خاطی2 می کوفم! تا درس عبرتی باشد برای پند گیرندگان!

کتاب بخوانید!

----------

1. که ایشالا «تنش به ناز طبیبان نیازمند مباد»

2. که ایشالا «وجود نازکش آزرده گزند (م)باد!»

خب همون طور که وعده داده بودم، حالا نوبت ابوذیات فارسیه که خودم سرودم. البته ذکر چند نکته لازمه:

1. از اونجایی که این شعر تقریبا تو فارسی نیست، و روش سرودنش حتی در زبان عربی هم سخته، پس کاستی های سروده های زیر رو از بنده بپذیرید! راه دراز و نو سفر و این حرفا!

2. اگه یه جایی اشکال وزنی یا مشکل تو قرائت مصرعی داشتید، این رو بذارید به حساب همون اختیارات و استثنائاتی که در مورد ابوذیه صدق می کنه.

3. حتما حتما نظرتون رو راجع به این اشعار و همچنین راجع به ابوذیه (مخصوصا نوع فارسیش) بگید.

----------

خب این هم از ابوذیات بنده:

1.

شبیه دلبرم دلبر ندیدم

نظیرش نه شنیدم من نه دیدم

خدا داند نه اینکه من ندیده ام

نگارم نیست مانند بقیه

2.

دلم از دوری دلدار ریشه

شدم نابود از بنیان و ریشه

لباسم مشکی و رُخ پُر ز ریشه

مگر دوری از او چیز کمیه؟

3.

شده مهمان من در هر شبی همّ

ز اندوهش به ابر غم شبیهم

گر آید در برم تنها شبی هم

شوم مستش که او خوش دلبریه

4.

همین گعدات که هستش همیشه

همه کِیفِش همین دور همیشه

وگرنه هر کسی تنها هم میشه

صفای گعده چیز دیگه ایه

  • سید محمد موسوی

ابوذیه چیست؟

به صورت کلی و خلاصه، ابوذیه یکی از قالب های موجود در شعر عربی است که به این صورت سروده می شود:

--------------------------*

--------------------------*

--------------------------*

--------------------------#

که در آن مصرع ها بر وزن «مفاعیلن مفاعیلن فعولن» (مثل: مسلمانان مرا وقتی دلی بود1) هستن. سه مصرع اول ردیف هایی دارن، که از لحاظ نوشتاری یکسان، اما از لحاظ معنایی متفاوت هست. مصرع چهارم هم با مصرع های قبلی فرق داره، و به جای ردیفی مثل ردیف سه مصرع بالا، با کلمه ای تموم میشه که آخرش «ـیّه» (یاء مشدد و هاء) داره.

البته همان طور که گفتم این یک خلاصه بود، وگرنه ابوذیه انواع مختلف، تعریف گسترده تر، اختیارات، استثنائات و... هم دارد، که لزومی ندارد به آن ها بپردازیم.

ابوذیه در زبان فارسی وارد نشده است، و تعداد انگشت شماری ابوذیه فارسی سروده شده است. البته خب بدیهی است که به دلیل سختی سرودن این اشعار، به جز در زبان عربی، در سایر زبان ها چنین قالب شعری را انتظار نداشته باشیم.

.

نمونه هایی از ابوذیه عربی:

.

حمل گلبی مرارک وارد منه

الگلب حافی اجالک و ارد منه

لا محتاج اضیفک  واردمنه

دخلت اختبره واتسودن علیه

***

تتسودن علی یسمر من اجلاک

او ترکت البیه وفا غصباً من اجلاک

تواعدنی او تلم وجهک من اجلاک

تلعب بالگلب و اتخون بیه

***

انشتل گلبی ابغرامک ورد بیدای

امنهد یوم الحبسته او رکس بیدای

دوای انت او بعدت ابعید بیدای

ابتلیت او کل جرح خزن علیه

.

منبع ابوذیه ها: jasemsalaby.persianblog.ir

----------

1: یاد کتاب «وقتی دلی» افتادم! یادم باشد نقد این را هم بنویسم!

  • سید محمد موسوی

    شعر

بعد از چند روز بودن و نبودن، حالا دوباره برگشتم تا جبران کنم.

به قول برنامه های تلویزیونی: "برنامه های متنوعی برای شما خواهیم داشت! منتظر ما باشید..."

----------

+ خواستم ابوذیه های فارسی که سرودم رو بذارم، گفتم شاید خیلی راجع به ابوذیه (که اصالتا عربیه) اطلاعات نداشته باشید. پس اول یه سری اطلاعات بذارم، بعد شعرام رو بذارم. تا امشب یه توضیحی دربارش می نویسم.

  • سید محمد موسوی

با نسیمی که در حوالی توست

هر کجا هست جای خالی توست

.

تار تو حُسن و پود تو احساس

ظاهراً عشق طرح قالی توست

.

همه را تو به وجد می آری

این هم از مُحسَنات عالی توست

.

هفت سالی ببار تا نرسد -

هفت سالی که خشکسالی توست

.

دل من محو خنده های تو و -

محو آن لهجه شمالی توست

.

رفتی و رفت شور دانشگاه

این هم آثار انتقالی توست!

.

به حضورت هنوز معتقدم

هر کجا هست جای خالی توست

.

#خودم!

.

پ.ن: قرار بود بعد از قم بریم شمال، که منتفی شد. قم می مونیم!

  • سید محمد موسوی

    شعر